کول به لک شخصی است با سؤالات بسیار البته این چیزی است که خودش میگوید…
کول وقتی که بهوش میآید خود را در یک تیمارستان متروک میابد او تنها چیزی که به خاطر دارد دختر بچه ایست که بمبی به آن وصل شده است و کول تلاش میکرد تا او را نجات دهد این تنها چیزی بود که به یاد دارد..
کول به کمک یک تکنولوژی خاص میتواند حافظه دیگران را بخواند و ببیند و به عمق نقاط تاریک حافظه هر انسانی دست بیابد برای اینکه حقیقت را بفهمد و گذشته خود را به یاد بیاورد و جواب این سؤال را بیابد که کجاست؟ این جا چه کار میکند؟ و آن دختر بچه کوچک کیست؟